نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

عشق زندگی

دختر بزرگ من

1394/7/13 7:42
نویسنده : آرزو
1,203 بازدید
اشتراک گذاری

نیکی از خواب بیدار شده و میگه من فرنی میخوام اونم به خاطر اینکه بهار اومد درخونمون و گفت فرنی خورده

میگم آرد برنج نداریم فردا میخرم درست میکنم میگه نه الان میخوام

پول میدم و میره آرد برنج بخره هی میگه آرد و برنج؟ میگم نه آرد برنج رو کاغذ مینویسم و میره

نیکان رو بغل میکنم از بالکن نگاهش کنیم از پایین بلوک واسم دست تکون میده دامن چین چین مشکیش رو هی تکون میده و راه میره تو دلم قند آب میشه وقتی نگاش میکنم کلی ذوق میکنم و میگم دخترم بزرگ شده از پس خودش برمیاد

تو راه دوستش رعنا رو میبینه که از مغازه داره برمیگرده . رعنا یه سال از نیکی بزرگتره و امسال میره پیش دبستانی

با هم حرف میزنن خیلی دلم میخواد بدونم نیکی چی میگه که اینقدر خوشحال و با هیجان دستاش رو تو هوا تکون میده دوستشم گوش میده و میخنده با هم دوباره برمیگردن به سمت مغازه شاید حرفاشون تموم نشده شایدم نیکی ازش خواسته همراهش باشه میرن داخل مغلزه و دست پر برمیگردن

نمیدونی نمیدونی چقدر این لحظات واسم زیباست وقتی نگاهت میکنم و میبینم شاد و خندون هستی و با رضایت کاری رو انجام میدی چنان محو نگاه کردنت شدم که دلم نمیخواد به بلوک برسی دلم میخواد با اون دامن چیندارت بدوی و بچرخی و برقصی و از ته دل بخندی

3 ظبقه رو بالا میاد و با خوشحالی آرد رو بهم میده میبینم آرد گندم داده میگم مگه کاغذ رو ندادی به عمو؟ میگه دادم اینو داد

گفتم اشتباه داده ببر عوضش کن

اگه خسته ای بیا تو بعد میبری میگه نع

بدو بدو میبره مغازه و تند تند میاد خونه به عشق فرنی

من کلی ذوق میکنم بوسش میکنم و براشون فرنی درست میکنم ولی فقط 2 -3 قاشق میخوره و سریع میره بیرون که با دوستاش بازی کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد