نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

عشق زندگی

جایزه پردردسر

1395/2/18 14:43
نویسنده : آرزو
788 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز خونمونه . نیکی رو با هزار ترفند بردم مهدکودک . دلش میخواد بره اما تنبلی میکنه خیلی آروم بلند میشه تا بره دستشویی جون آدم بالا میاد خلاصه برگشتم خونه یه کم کارا مون رو ردیف کردیم با عزیز و نیکان رفتیم دوشنبه بازار و عزیز مثل همیشه واسشون خرید کرد برای نیکان یه بوق گرفت ازینا که تو استادیوم ها میزنن شیپور مانند و واسه نیکی یه جفت کفش

برگشتییم خونه و من رفتم دنبال نیکی و چون نیکان تو خونه اذیت میکرد درسا رو آورده بود خونمون و گوش نمیداد تمام وسایل رو به هم میریختن ترجیح دادم نیکان رو هم با خودم ببرم

هوا یه کم گرم شده و تو ماشین بحث بچه ها یه کم آزار دهنده است

اولا که نیکان از ماشین پیاده نمیشه که مبادا نیکی که از مهد اومد جاش رو بگیره

دوما نیکی اومد یه سری بحث سر همین جا شد و با قول جایزه پایان یافت

نیکیان یادش اومد که عزیز جایزه خریده به من گفت جایزه ام کو ؟ گفتم تو خونه است قایم کردم

حالا مکالمه نیکی و نیکان

نیکان : عزیز برای من سوت خریده تو بهش دست میزنی؟

نیکی: آره

نیکان با صدای بلند گریه میکنه و میگه به سوت من دست نزن

نیکی هم تند تند میگه واسه منم هست منم سوت میزنم

صدای من به هیچکدوم نمیرسه که بچه ها برای دوتاییتون جایزه گرفته هرکی وسایل خودش

خلاصه نیکان دوباره و سه باره از نیکی میپرسه به سوت من دست میزنی؟

و نیکی مصمم میگه آره دست میزنم

نیکان دمپاییش رو در میاره که نیکی رو بزنه

منم کلافه میشم ماشین رو نگه میدارم میگم هر کی دعوا میکنه پیاده شه

دوباره صدای بلند گریه نیکان میاد: منو پیاده نکن دیگه دعوا نمیکنم

به نیکی میگم تو دعوا میکنی میگه نه

میگم پس هر کی گریه کنه پیاده شه

دوتایی با هم گریه میکنن

نیکی میگه چرا واسه من سوت نخریدی

نیکان هم حرفای قبلی رو تکرار میکنه

گیج شدم در رو باز میکنم میگم هرکی گریه میکنه پیاده شه

و نیکی و نیکان با هم در حال گریه: ما گریه نمیکنییییم ما رو پیاده نکن

میگم پس صدای کیه گریه میکنه؟

با هق هق میگن ما نیستیم

ماشین رو روشن میکنم دعوا از سر گرفته میشه

میگم نیکی جایزه هیچکدومتون رو نمیدما

نیکی میگه نه واسه منو بده

و دوباره نیکان شروع میکنه به گریه: پس واسه منو نمیدی؟

میگم ساکت بشینید به دوتاتون میدم

ساکت میشن

دوباره نیکی شروع میکنه واسه من سوت نخریدی؟ من از سوت نیکان میزنم

و ... روز از نو روزی از نو

تا برسیم با این گرمای هوا سردرد گرفتمگریه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

طراحي دکوراسيون داخلي
18 اردیبهشت 95 14:57
خيلي جالب بود ، وبلاگ جالبي داريد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد