شنبه 23شهریور:بابا مرخصی گرفته استراحت کنه اما من پیشنهاد میدم بریم نمایشگاه مادر و کودک بابا قبول میکنه بعد صبحونه میریم دکتر چرا؟ واسه اینکه نیکی سرفه میکنه میگه گلوش چرک نداره ولی گوشش ملتهبه داروهاش رو میگیریم و میریم نمایشگاه پر از آدم پر از بچه و اسباب بازی و تخت و کمد قیمت که میکنی همه رو باید با لبخند جواب بدی زورمون به هیچکدوم نمیرسه یه چند تیکه لباس نوزادی میخریم و میریم پیش دایی امید که تو سالن آمزشی غرفه دارن نیکی خیلی ذوق زده است با دایی میرن دور میزنن بستنی میخرن و میچرخن کفش پای نیکی رو زده پابرهنه میدوه کف سالن موکت شده است و من بیخیال ولی 3 نفر بهم تذکر میدن ا چرا این بچه کفش نداره ؟ منم لبخند میزنم که خب نداره دیگه ...