چند کلمه با دخترم
سلام عزیز دلم نیکی جان این وبلاگ رو واست مینویسم تا خاطرات دوران کودکیت همیشه زنده بمونه لحظه های شیرینی که پیش هم هستیم و به سرعت برق و باد داره میگذره موندگار باشه گاهی دوست دارم این لحضه ها متوقف بشن و ما تو همین شیرینی غرق بشیم دیشب به بابا داود میگفتم دلم میخواد یه دوربینی داشتم مدار بسته، که همه لحظات زندگیت رو ثبت کنه گاهی نمیدونم چطور این لحظه ها و شیرین کاریات رو توصیف کنم و بنویسم ولی از یه بابت خیلی خیلی خوشحالم اونم اینه که بعد از 5 سال از ازدواج من و بابایی درست موقعی که منتظرت بودیم دنیا اومدی و زندگیمون رو خوش رنگ و بو کردی خیلی به وجودت افتخار میکنم و خدا رو شاکرم که لیاقت مادر شدن رو بهم عطا کرده و امیدوارم...
نویسنده :
آرزو
13:52