نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

عشق زندگی

عيد با عادات جديد

تازگيا وقتى جوراب پاش ميكنم ميخنده يعنى دد.اگر هم يادش بيفته به زور درش مياره كفشاش رو ميبينه پاش رو بالا مياره كه پامكن بريم دد كاپشن هم معنى دد ميده ولى از پوشيدن فراريه خيلي وقتا بايد دنبالش بدوام اون شب از خواب بيدار شده ميگه دايى دوباره خوابيد همچنان عاشق چايى و پتوشه زيتون هم دوست داره معمولا روزى يكى يا دو تا رو ميخوره هر كارى ميكنيم ميايسته كنارمون و ادامون رو در مياره مثل سشوار كردن و ظرف شستن با خاله آتوسا رفتيم بيرون به قول خاله آبرومون رو بردى خاله ميگه ديگه باهات بيرون نميام بسكه دست هركس چيزى ميديدى دولا ميشدى ميگفتى هام .خيلى سيب زمينى سرخ شده دوست داره براش خريديم نميذاشت ما بخوريم وقتى بر ميداشتيم كلى غر ميزد پتوش رو ميندازه...
10 فروردين 1391

نیکی و بنیامین

واسم جالبه که نیکی وقتی بچه ای رو میبینه همه چیزش عوض میشه از غذا خوردن و خوابیدن بگیر تا اخلاقش وقتی بیرونم میخوام ساکتش کنم متوسل میشم به بچه ها همش میگم بذار بگردیم نی نی ها رو پیدا کنیم باهاشون دوست بشیم اونوقت همش نگاه میکنه تا نی نی پیدا کنه خیلی جالبه بعد با یه صدای خیلی نازک جند بار تکرار میکنه نی نی رفتیم خونه همکار خاله آتو نوه اش 2ونیم سالشه به نام بنیامین اول یه کم دوست شدن بعد بنیامین همه عروسکاش رو چمع کرد تا نیکی دست نزنه بعد نیکی رفت بغلش کرد و نازش کرد اونم بلند شد نیکی رو بغل کرد اونقدرصحنه جالبی بود چون نیکی واسه راه رفتنش نیاز به محرک داره وقتی بچه ای رو میبینه ذوق میکنه و به هوای اون راه میره هی رنبال بنیامین میدوید و ...
10 فروردين 1391

دندون 7 و 8

آخ آخ دیدی داشت یادم میرفت دندون های نیکی به 8 تا رسید رفتیم میلاد نور تو صف پارکینگ واسه سرگرم شدنش هی قلقلک و خنده آخرش دیدم به به دندونهای 2چپ پایین و 2راست پایین جوونه زده چه جالبه که همه دندونای نیکی جفتی میاد
10 فروردين 1391

نوروز 91

      بنام خدای بهار آفرین بهار آفرین را هزار آفرین به جمشید و آیین پاکش درود که نوروز از او مانده در یاد بود .. نوروز مبارک   ...
7 فروردين 1391

سال 90 هم تموم شد

چقدر زود تموم میشه این روزا با همه خاطرابش ما رو تنها گذاشت و رفت نمیدونم به تو چطور گذشت عزیزم . من که حس میکنم کنارت دارم بزرگ میشم همه صحنه خای با تو بودن داره به سرعت از ذهنم میگذره نمیدونم نمره چند میگیرم ولی امیدوارم سال 91 بهتر باشه دوستت دارم
7 فروردين 1391

اندر احوالات خانه تکانی

جونم برات بگه مثلا میخواستم خونه تکونی کنم فقط و فقط واسه دل خودم اما نیکی کوچولو مگه میذاره وقتی بیداره همش ما در خدمتشون هستیم یا باید دور خونه بچرخونیمشون یا باید باهاش بازیای مهیج انجام بدیم که ایشون خوششون بیاد وقتی خواب هستن هم که باید بی سر و صدا باشیم که بیدار نشن کلا خونه تکونی امسال به کارای دم دستی سپری شد شب 4شنبه سوری هم بیرون نرفتیم که یه وقتی نیکی خانم نترسن بگذریم که من بیشتر میترسیدم همسایه ها آتیش و قلیون برقرار کرده بودن و ما از بالکن نظاره گر بودیم وی کردیم ولی خوب سعی کردیم بهمون بد نگذره ولی خداییش این بچه ها انرژیشون تمومی نداره من که بریده بودم اونقدر حرکات نمایشی ابداع کردم ساعت 10 بردم بخوابونمش تازه همسایه ها آ...
26 اسفند 1390

سوپ خوردن

این عکس سوپ خوردنت رو نشون میده عزیزم همیشه بعد خوردن (گاهی هم در حین خوردن)دوست داری دست بکنی تو غذا و سرت رو باهاش بشوری اگه چیزی دم دستت هم باشه حتما میندازی تو غذات و باهاش بازی میکنی حال میخواد اسباب بازی باشه یا کنترل تلوزیون خلاصه که برنامه ای داریم ما با این غذا خوردنت ...
22 اسفند 1390

14 ماهگیت تموم شد

١٤ ماه از با هم بودنمون میگذره . باورش گاهی واسم سخته . هر روزی که با توبیدار میشم یه روز نو و تازه است یه روز خوب یه روزی که میدونم تنها نیستم خیلی قشنگه خیلی با تو بودن رو دوست دارم با هم انس گرفتیم با هم یکی شدیم و کم کم تو داری بزرگ میشی کارهات متفاوت میشه مستقل میشی و من این بزرگ شدن رو دوست دارم دختر عزیزم بودن کنارت بهم حس قدرت میده ...
22 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد