کلاس
جلسه است که دارم میبرمش کلاس من که خیلی ذوقش رو دارم مخصوصا وقتی تو خونه میبینم حرکات تو کلاس رو تکرار میکنه اما واقعا حرکاتش عجیب و غریبه وقتی شعر میخونن بغل منه و میگه بریم اما وقتی نوبت جمع کردن وسایل میشه اولین نفره که کمک میکنه
وقتی سفره یه بار مصرف میندازن که بچه ها غذا بخورن به بچه ها یه تیکه چسب کاغذی میدن که روی سفره جلوی خودشون بچسبونن که سفره تکون نخوره و جالب اینجاست که همه بچه ها عاشق اینکارن و نیکی خیلی دوست داره و همیشه 3 تا چسب میگیره
میبرمش دستشویی تا دستاش رو بشورم چون با مداد شمعی نقاشی کشیدن و میخوان الان غذا بخورن
تو دستشویی یه روشویی مخصوص بچه هاست که نیکی با ذوق دستاش رو میشوره و ازش دل نمیکنه یه کم صبر میکنم و میبینم آب بازیش تموم نمیشه و بچه های دیگه منتظرن تا ما بیایم بیرون بغلش میکنم و براش میگم که نوبت ما تموم شده اگه دوس داشتی بازم میایم ولی اونقدر بلند گریه و فریاد میکنه که اعصاب همه رو به هم میریزه به زور میارمش دم سفره و تا چسب رو میبینه همچین همه چی یادش میره که انگار نه انگار