مسابقه دو

عید همگی مبارک

امروز روز ولادت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)

به مناسبت امروز واسه نی نیا یه مسابقه ترتیب دادن مسابقه دو

من کلی ذوق میکردم

اما نمیدونم چرا این نیکی ناغافل باز دست ما رو کرد تو حنا باز سرما خورد اما اینبار خیلی سرفه داشت شب تا صبح سرفه میکرد گلوش خشک بود و خس خس میکرد منم از غصه خوابم نمیبرد با سرفه های اون انگار دلم رو ریش ریش میکردن ساعت 4 بهش دیفن و سرما خوردگی دادم یه کم آرومتر شد و راحت خوابید من خوابم برد تا 8ونیم که مامانم اس داد که کی میرید مسابقه

گفتم نیکی حال نداره نمیبرمش اما مامانم گفت شاید بچه ها رو ببینه روحیه بگیره نیم ساعت بعد بیدار شد و حاضرش کردم و رفتیم شالن یه کم خلوت بود کم کم بچه ها میومدن بعضیا با رورویک میومدن مسابقه 4دست و پا و رورویک هم بود خیلی هیجان مامان باباها زیبا بود

دیدم نیکی یه کم تب داره رفتیم داروخونه براش قطره گرفتم و تو ماشین دادم

برگشتیم مسابقه کوچولوها تموم شده بود

نوبت ما بود نیکی نرفت اصرار و تشویقم فایده نداشت منم اذیتش نکردم ولی گذاشتم تو صف مسابقه دهنده ها بایسته

ولی دستشون درد نکنه روز شادی رو فراهم کردن به خصوص اینکه هیچکس دست خالی نرفت و به همه شرکت کننده ها جایزه دادن (یه دست پیش دستی دالبری شکل بودو به کوچکتر ها قمقمه)