مهمونی خاله
جمعه رفتیم خونه اکرم خاله همه خاله ها جمع بودن و آیسان و تینا هم بودن (تینا نوه خاله ام هستش که 2ماه از نیکی کوچیکتره)
ار بچگیش هم ساکت و آروم بود راحت لباس عوض میکرد راحت غذا میخورد راحت میخوابید و راحت خودش با خودش بازی میکرد
اینجور که ما هر دفه دیدیمش خدا رو شکر اذیتی واسه بقیه نداشت
برعکس نیکی که همه کاراش با بدو بدوست با دنبال بازی باید لباسش رو عوض کنم با کلی ترفند و سکوت و ماجرا باید بخوابونمش و با کلی نق و نوق و 3 ساعت سفره باز چندقاشقی غذا بخوره و همیشه دنبال بازی جدیده که باهاش بازی کنیم از بازی های تکراری معمولا زود خسته میشه
خدا رو شکر میکنم که بچه سالمی بهم داده وزن سبک و مقداری اعصاب که بتونم تو مهمونیا دنبالش برم و خرابکاریاش رو جمع کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی