مهمونی 2 نفره
دوستش بهار اومده خونمون یک سال از نیکی بزرگتره ولی معمولا خوب با هم بازی میکنن دعوا و قهر هم میکنن اما خب بیشترش رو بازی میکنن مخصوصا که الان نیکی یه کم بزرگتر شده
از ساعت 10 صبح دارن بازی میکنن براشون خوراکی و میوه بردم خوردن و بازی کردن میگم تو اتاق من نرید میگن نه اینجا دانشگاهمونه میخوایم بریم مامان بهار 2 بار زنگ زده که بهار بره خونه ناهار بخوره سر ظهره هر دو مخالفت کردن و نرفته
براشون ناهار کشیدم (ماکارانی) میرم دم در اتاقش در میزنم میگم من مهمونم براتون غذا آوردم
پارچه انداختم غذاشون رو با آب جداجدا گذاشتم گفتم حالا بشینید بخورید بعد بازی کنی
یه کم بعد سر میزنم میبینم نخوردن میگم باز میام سر میزنم نخورده باشید جمعش میکنم
یه کم بعد میرم در اتاق میبینم واویلا رو فرش نشستن دستکش دستش کرده 2 تایی ماکارانی رو با آب ریختن رو فرش دارن میمالن به فرش
ای بابا فرش شره قرمز قرمز
بهار رو گفتم برو خونتون
نیکی رو میگم پرا اینکار رو کردی میگه هواسم نبود
با دستات داری میمالی رو فرش میگی هواسم نبود؟
تمیزش کردم میگم دیگه بهار نباید بیاد اتاقت یه کم معذرت خواهی کرد و ...