شیرین زبون
راننده سرویس نیکی(خانم هاشمی) میگه دیروز از ماشین پیاده نمیشد بره مهد
میگه نمیخوام امروز برم میخوام برگردم خونمون
خ هاشمی : مامانت خونه نیست باید بری مهد
نیکی: نه ماشینمون رو فروختیم . ماشین نداریم مامانم خونه است
خ هاشمی: نه مامانت پیاده رفته
نیکی: مامانم خسته میشه پیاده نمیره چونکه ماشین نداریم مامانم خونه است
خ هاشمی:
قربون این شیرین زبونیت برم من:)
______________
نیکان بیدار شده رفته سراغ آبجی نیکی بیدارش کرده
دیده بالای سرش آب هست طبق عادت میگه آب آب
نیکی بلند شده بهش آب میده و میگه مامان بهش آب دادم
یعنی انگار دنیا رو به من میدن وقتی میبینم اینجور خوشحالن این دو تا وصف ناپذیره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی