آتلیه(جمعه 90.8.6)
خیلی دوس دارم از نیکی کوچولو عکسایی بمونه که بعد ها با نگاه کردن بهشون یاد خوشیهای اینموقع بیفتم خودم از بچگیم کم عکس دارم یه عکس از آتلیه هم دارم که واقعا از مامانم ممنونم که اون موقع به فکر من بوده مامانم میگه تو آتلیه اصلا اذیت نکردم ولی فقط 2تا عکس دارم عوضش نیکی اصلا با محیط اونجا سازگار نیست یه بار 5 ماهگی بردیمش یه بارم تو 9.5 ماهگی .خیلی روز پر دردسری بود هر 2بارم من سردرد شدید گرفتم بس که نیکی ... . یا محیط خیلی ناآشنا بود یا از فلش میترسید اما بار اول با عمه خانم رفتیم جای نیکی اون با بچه هاش عکس انداخت بار دوم هم با خاله آتو که دلی از عزا درآورد کلی عکس گرفت تازه یه دستگاهی بود که باد شدید میزد واسه اینکه موهای خاله رو پریشون کنه نیکی از صداش خیلی اذیت شد همش اونو نگاه میکرد و جیغ میزد خیلی سعی کردم هواسش رو پرت کنم ماهی های آکواریوم رو نشون بدم عکس بچه های دیگه رو خلاصه فک کنم بیشتر عکساشم با گریه افتاده باشه (9ماه و 18 روزگی)
امروز عکساش رو دیدم زیادم بد نشده ولی از اونهمه لباس فقط 4 دستش رو پوشید
حالا چند تا از عکساش رو میذارم
اااا ولم کن خودم بلدم چجوری ژست بگیرم
نمیدونم به عکاس نگا کنم یا به این 3تا که همش واسم شکلک درمیارن؟!؟!؟
اداهای مامان اینا خنده دارتره
کم کم دارید خسته ام میکنیدا
بابا ولم کنیییییییییید دیگه نمیاما
مامان کجایییییییییی؟
و تمام عکسایی که با هزار ترفند از نیکی انداختیم همین بود