13 به در
امسال اولین سالی بود که ما تمام عید رو خونه بودیم بابایی همش سر کار بود و ما مسافرت نرفتیم تهران نسبتا خلوت بود و آزادی بیشتری داشتیم کلا عید آرومی بود خیلی آرامش داشتم خدا رو شکر به خوبی تموم شد
13 به در هر سال جمع میشدیم و بیرون میرفتیم و بابا جون کباب میپخت (کباب های بابام حرف نداره)اما هوا باد بود و نیکی یه کم آبریزش بینی داشت همین بهانه شد و تا عصر خونه موندیم و عصر عزیز آش رو برداشت و رفتیم پارک پلیس خیلی خیلی شلوغ بود نیکی بچه ها رو میدید و از ذوقش جیغ میکشید و کلی همه رو به وجد میاورد
تو عکس بالا نیکی داره دندوناش رو نشون میده
تو عکس پایین هم نمایی از گوشه پارک پلیس
و گرهی برای سلامتی و خوشبختی همه در این سال
این هاپو سیاهه مادر سفیدست و میگفت ٢ ساله و ٢ماهه هستن و کلی نیکی رو سرگرم کردن
و تو راه برگشت به خانه که تو این ترافیم و پشت فرمون هم نیمی و بابا جون از هم جدا نمیشن
(میدونم کار خطرناکیه اما نه نیکی نه بابابم گوش به حرفم نمیدن)
اینم عیدی نیکی که خاله اعظم واسش بافته دستش درد نکنه