عزیز دلم داره کم کم بزرگ میشه
واسم جالبه که نیکی اینقدر بزرگ شده وقتی به لباسای کوچیک شده اش نگاه میکنم وقتی به نیکی وقتی رو پنجه اش ایستاده تا وسایل رو از کابینت بیاره پایین وقتی تلاش میکنه حرف بزنه خیلی خوشحال میشم تو دلم قند آب میشه میگم دخترم بزرگ شده چقدر خوب خدایا شکرت که میتونم یه همچین لحظاتی رو پیشش باشم و لذت ببرم
دیروز بدون هیچ پیش زمینه ای واسه خرید رفتم بیرون و تنها چیزایی که خریدم واسه نیکی بود قصد خرید نداشتم اما نا خودآگاه فقط سمت معازه هایی رفتم که وسایل بچه داشتن
دخترایی رو دیدم که واسه خودشون خرید میکردن یا وسایل خونه میگرفتن اما من از خرید واسه دخترم لذت میبردم واسم جالبه که تو دوره های مختلف چقدر آدم عوض میشه و من این تغییر رو خیلی دوست دارم
خیلی وقت بود سوت کفشاش رو درآورده بودم اما از وقتی صدای کفشای پرهام رو میشنوه سریع میدوه و کفشاش رو میاره میگه جیک جیک که یعنی بپ.ش.ن برم بیرون با کفشای جیک جیکی
وقتی دلش نمیخواد پوشکش یا لباسش عوض شه بهش میگم بپوش بریم چیش هانی و سریع میاد جلو اونقدر تکرار میکنه هانی که محبور میشم زودی آماده شیم و بریم بیرون
این چند روز هانی مدرسه است و هر بچه مدرسه ای رو میبینه میگه هانی و از دور دست تکون میده و بوس میفرسته
به پرهام هم پدا یا یه همچین چیزی میگه
در کل بچه اجتماعی و خوبیه زود ارتباط برقرار میکنه و همه رو دوست داره اما تنها چیزی که اذیتمون میکنه این چنگ زدنه تازه فهمیدم که این از کجا نشات گرفته چون زیاد شیرین زبونی میکنه و دل میبره همه دوسش دارن و از کوچیک تا بزرگ میچلوننش موقع بوسیدنش فشارش میدن تقریبا این چنگ زدن شده واسش تدافعی ولی عادت هم کرده شاید حس میکنه وقتی یه نفر زیاد بهش نزدیک میشه میخواد باز بچلونتش یا یه همچین چیزی به هر حال یه مدتی بود ترک کرده بود اما دوباره شروع شده
امروز میرم لباسی که دادم خیاط واسش بدوزه بگیرم امیدوارم خوشگل شده باشه جمعه میخواد تو عروسی کولاک کنه دخمرم