نیکی کلک میزند
خیلی بلا شده دیروز 2بار خوابوندمش چشما بسته بدن شل رفت که خوابای خوب ببینه اما یه مرتبه بدون هیچ اتفاقی یهو بلند شده هیجان زده زل زده و میخنده انگار که یه دقیقه قبل کلی بازی کرده همین باعث شد نیک ساعت من و بابایی بخندیم تصورشم جالبه چه برسه به دیدن قیافه نیکی :)
ساعت 6 صبحه و نیکی یه بار بیدار شده شیر خورده و درباره چرتش برد تو تختشه و من نشستم و به خواب نازش نگاه میکنم با کمال تعجب میبینم بیدار شد و داره از درز نرده ها منو میبینه بهش میخندم و میگم زوده حالا مامانی یه کم دیگه بخواب بعد چند لحطه با لبخند پشتش رو میکنه به من و میخوابه :)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی