اندر احوالات این روزها
عزیز من این روزا سخت در تلاشه که بتونه رو زانوهاش 4دست و پا راه بره وقتی بلندش میکنم ( که عاشقه بلند شدنه که دنیا رو از بالا ببینه) میایسته و دستش رو به جایی بند میکنه تا چند ثانیه بدون کمک وا میسته
وقتی باباش میاد دیگه تو دست من بند نمیشه هر جا بابایی میره اونم دنبالش سینه خیز میره
اسباب بازی هم که خیلی دوست داره سیمه . آره میگرده دنبال گوشه های خونه سیایی رو که زیر موکت یا فرشن میکشه بیرون و میجوه مث خرگوش
دیروز که شقایق نبود باهاش بازی کنه کلی کلافه بود باباش بردش بیرون درشون رو میزد اما کسی نبود یه کم گشتن و اومدن
ساعت 10 شده و نیکی هنوز بیدار نشده البته صبح ساعت 6 مث همیشه بیدار بود ولی باز خوابید سابقه نداشت اینهمه بخوابه مث اینکه میدونه دوستش نیست میگه بذار بخوابم شاید خوابش رو دیدم:)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی