بد غذایی نیکی
امروز زیاد غذا نخورد همیشه سعی میکنم اونچه که میلش میکشه بهش بدم هرچند بعضی روزا خوب میخوره اما در مقایسه با روزایی که نمیخوره اونا اصلا به حساب نمیان دوست ندارم زوری بهش غذا بدم میگم بذار بچه هویت و شخصیت خودش رو گم نکنه ولی امروز خیلی اذیت شدم چون هیچی نخورد منم حس میکنم کلی وزن از دست داده و نسبت به قبل لاغرتر شده اما همچنان دارم خودم رو راضی میکنم که اینا درست میشه و باید پایه اش درست باشه
عصری ماست آوردم میدونم ماست دوست داره توش چهارمغز آسیاب شده ریختم بلکه بخوره جبران مافات بشه نمیدونی با چه ولعی میخورد نمیذاشت قاشق رو پر کنم میخواست پیاله ماست رو از دستم بگیره هر چند بعد از چند قاش دیگه دهنش کیپ شد و روش رو برگردوند اما همون چند قاشق حسابی به جفتمون چسبید
شب به بابایی گفتم تو بهش سوپ بده بلکه از دستت بخوره به هر ترفندی بود چند قاشقی خورد تازه بابایی میگه این غذا دادنم واسه خودش پروژه ایه ها چه سخته
دیگه این بابا نمیدونه از صبح تا غروب من و نیکی چجور با هم سر و کله میزنیم البته خیلی کیف داره ها ولی این بدقلقی بچه ها خیلی مامانا رو اذیت میکنه سعی میکنم سوپ رو هر روز درست کنم ولی نمیخوره و همش دور ریخته میشه
تنها چیزایی که دوست داره یکی موزه اگه قاطی میوه هاش نباشه میوه نمیخوره یکی هم ماست که سعی میکنم مثل میان وعده بهش بدم
همه امیدم اینه که دندون در بیاره بلکه از نظر تغذیه بهتر بشه
(9ماه و 5 روزگی)