نیکی بازیش گرفته
وای وای وای دیشب چه کرد این نیکی با مامان و باباش
همیشه ساعت 10 شب میخوابه دیشب از ساعت 9 بد قلق شد گفتم حتما خوابش میاد بهونه میگیره تا 9.5 باهاش بازی کردم دیدم دیگه نمیتونه بشینه بردمش تو تختش طبق معمول بهش شیر دادم تا بخوابه چشماش پر خواب بود و نمیخوابید هی قل میخورد تا دیدم دیگه داره بیهوش میشه مردم اونقد لالایی خوندم خودم سرم رو رو نرده ها گذاشته بودم خوابم برد چشماش نیمه باز بود گفتم دیگه خوابید اومدم بیرون از اتاق شام خورده نخورده شرو شد وای دیگه نتونستم حریفش بشم اونقدر که غز زد از تخت آوردمش بیرون رو پا انداختم فایده نداشت گفتم خوب دیگه بذار یه کم بازی کنه با هم میخوابیم 11.5 بود دوباره بردمش نخوابید باباش گفت بیارش پیش خودمون شاید خوابید چیزی که سابقه نداشت آوردم پیش خودم دوباره شیر دادم نه. انگار نه انگار گذاشتمش زمین اسباب بازی ریختم جلوش گفتم شاید بازی کنه خوابش بگیره نشد که نشد طفلی بابا بلند شد یه کم گردوندش پاببن تخت اونقدر بازی کرد که خوابش برد گذاشت تو تخت خودش. ولی فک کن وقتی سر درد داری خوابت هم میاد کلافه ای بچه ات هم نخوابه و دلش بازی بخواد حاضری هر کاری بکنی تا از این وضع خلاص بشی خداییش کم آوردم باز دم بابایی گرم که با وجود اینکه خوابش میومد و باید صبح زود میرفت سرکار به دادم رسید
اینم قیافه مامان و بابا تو اون ساعت
نیکی جان این کارا آخر عاقبت نداره سروقت بخواب سروقت غذات رو بخور عزیزی عزیزتر میشی