شهربازی بدون مامان
هر وقت خسته میشدم یا حوصله ام سر میرفت میگفتم چرا من نمیتونم چند دقیقه واسه خودم باشم از وقتی نیکی دنیا اومده درسته جیگرگوشه امه و تمام زندگیمه اما گاهی مامانا هم لازم دارن تنها باشن با خودشون خلوت کنن فکر کنن تجدید قوا کنن یا کارایی که خوشحالشون میکنه رو انجام بدن تا با رحیه بهتر زندگی کنن فکر میکردم مامانایی که میرن سر کار این فرصت رو دارن که بدون بچه و همسر چند ساعتی واسه خودشون باشن از طرفی بعضی مامانا گلایه میکنن که از دلمون نمیاد بچه رو بذاریم مهد و لز این دست حرفا 3شنبه روز تعطیل بود از باباش خواستم نیکی رو ببره بیرون و نبرد حوصله نداشت و کارای شخصیش رو میکرد و... به دایی امید زنگ زدم و با اشتیاق پذیرفت که عصر بیاد و نیکی رو ببره ...