دیروز رفتم دنبال نیکی زود رسیدم نیومد گفت بقیه برن بعد ما بریم تاب بازی مردیم نیکان رو هم رو زمین تو سایه نشوندم اونم به بچه ها نگاه میگرد و میخندید صبا سوار تاب شد نیکی چنگش انداخت که پیاده شه خودش سوار شه (2تا تاب دارن یکیش کوتاهتره که نیکی خیلی حس مالکیت بهش داره) مامان صبا اومد دنبالش و دید صورتش ورم داره اونقدر خجالت کشیدم و عذرخواهی کردم وقتی اومدیم خونه اولین کار کوتاه کردن ناخنهاش بود اونم نمیذاره که شانس آوردم خوابید __________ حداقل دستها رو میشوری با این سیستم ستاره و جایزه این سیستم ستاره عجب جواب میده ها چشمش نزنم:-) ______________ واسه روز معلم کادو گرفتم و یه کیک هم پختم بردم دفتر فرداش همه مربیا اپمده بودن دم در طرز ت...