نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

عشق زندگی

خاطره سفر به ارومیه

5شنبه 21اردیبهشت طی یک حرکت ضرب العجلی بلیط هواپیما گرفتیم به سمت ارومیه بعد حدود 11 ماه میخواستیم بریم اقوام پدری نیکی رو ببینیم همش خاطرات سال گذشته واسم تداعی میشد میگفتم خدا کنه سفر خوبی باشه تو مسیر نیکی اذیت نشه از طرفی هم کلا خانواده باباش خیلی خیلی تمیز هستن و خوب سن و سالی ازشون گذشته ،ریخت و پاش نیکی هم زیاده نگران بودم که حرف و حدیثی پیش نیاد ولی خدا رو شکر سفر خیلی خوبی بود خانواده بابایی خیلی نیکی رو دوست داشتن و بهش مثل خونه خودمون آزادی دادن ولی منم سعی کردم که نذارم زیاد اذیت بشن جمعه ظهر دایی امید اومد و نیکی رو برد پارک که من به خونه برسم تمیز کنم و چمدون رو ببندم و مثل اینکه خیلی بهشون خوش گذشته بود و دایی امید رو کل...
31 ارديبهشت 1391

مامان بیا

نیکی تو اتاقه و من تو پذیرای هر چی صداش میکنم که بیاد یه چیزایی میگه که نمیفهمم و لی معلومه مشغوله یه کاریه ساعت 2و نیم بعدازظهره تا 3و 10 دقیقه یعنی 40 دقیقه نیکی بیوقفه صدا میکنه مامان وقتی یادم میفته شروع میکنم به شمردن 23 بارش رو شمردم که میگفت مامان بیا و من در جوابش میگفتم بله تو بیا آخرش پیروز شدم نیکی با کلی لباس اومد پیشم لباساش رو جمع کرده بود آورده بود  
21 ارديبهشت 1391

رفتیم جشن نامزدی

دیروز (20اردیبهشت)رفتیم جشن نامزدی شبنم (دختر همکار خاله آتو) این دومین بار بود که واسه جشن نیکی به سالن میرفت اولین بار تو 6 ماهگی رفتیم عروسی و صدای زیاد اونجا حسابی نیکی رو کلافه کرد و گریه اش انداخت و باباش مجبور شد تمام مدت اونو تو ماشین نگه داره به خاطر همین 2جای دیگه دعوت شدیم و نرفتیم گفتیم الان نیکی یکسالش رد شده یه امتحانی بکننیم کفشای سوتی جدیدش رو چون خیلی دوست داره پاش کردم و رفتیم اونم به هوای کفشا و سالن باز همش در رفت و آمد بود وقتی صدای خواننده قطع میشد صدای نیکی به گوش میرسید که از اینور میرفت اونطرف و برمیگشت خیلی خوشش اومده بود همش یا نانا میکرد یا میدوید منم همش به دنبالش . وقت شام هر کاریش کردم نشست گذاشتمش زمین دید...
21 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد