نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

عشق زندگی

عاششششقتم

عاشق کارای دخترونتم خیلی دوست دارم وقتی کیف دستت میگیری و هر چیزی میبینی به زور میچپونی توش عاشق وقتیم که یکی رو میبینی چشمش بسته است و دستت رو رو بینیت میگیری و میگی خوابِّه عاشق وقتیم که وقتی جیش میکنی بلند داد میزنی جیس جیس عاشق وقتیم که هر چیز نرم (پتو، پنبه، عروسک، ... ) رو پیدا میکنی میمالی به صورتت و انگشت شصتت میره تو دهنت عاشق وقتیم که وقتی چایی میبینی لباتو جمع میکنی و با شدت تمام میگی هوهو انگار که میخوای زود سردش کنی و بخوریش عاشق وقتیم که هر شخصی رو که دوست داری بهش میگی هانی وقتایی که هر چیزی پیدا میکنی فک میکنی لوازم آرایشه با دقت تمام میکشی به چشم و صورتت وقتایی که میخوری زمین زود بلند میشی و دستت رو به هم میت...
1 تير 1391

دسته گل نیکی خانم

معمولا وقتی نیکی خوابه من کترهام رو میکنم . یا صبح تا ساعت حدود 9 یا ظهر حدود 2-3 امروز مبعث رسول اکرم بود و ما میخواستیم عید دیدنی بریم خونه عزیزجون. صبح کیک هم درست کردم و همه چی آماده است دارم ظروف رو نو ماشین ظرفشویی میچینم و نیکی گوشی باباش دستشه و هم آهنگ گوش میده و وقتی در ظرفشویی رو باز میکنم سعی میکنه زود یه ظرفی چیزی رو برداره تند تند کارامو انجام میدم هی محبورم درشرفشویی رو باز کنم یه ظرف بذارم و زود درش رو ببندم  یهو توجهم جلب شد که صدای آهنگی که نیکی گوش میده کم و زیاد میشه بعد متوجه شدم گوشی بابایی داخل ماشین ظرفشوییه اگه دیر فهمیده بودم گوشی با ظرفا خوب شسته شده بود
29 خرداد 1391

بازی ، همبازی، حسادت، رقابت

نیکی و بهاره(3ساله)و ریحانه(3ونیم ساله) بازی میکنن دفعه قبل سر توپ دعواشون شد این دفعه توپ نیاوردیم واسشون بهاره یه چوب پیدا کرد و تو هوا چرخوند نیکی و ریحانه دنبال بهاره کردن و میخواستن چوب رو بگیرن بعد سر همون چوب دعواشون شد مامان بهاره با یه ترفندی چوب رو گرفت و از چشم بچه ها دور کرد یکی رفت رو ماشین نشست این 3 تا سر جا باز باهم دعواشون شد جداشون کردیم نیکی گفت آم اون 2 تا هم خواستن من داشتم از آب خواستن نیکی وقت خوابیدن میگفتم 3 تایی آب خواستن و داد و بیداد کردن خلاصه از پس این 3 تا بچه برنیومدیم .درست  و حسابی هم بازی نکردن . نیکی رو بغل کردم که بیایم خونه اونا هم بغل خواستن و مجبور شدیم بیایم خونه ...
29 خرداد 1391

بازیهای مورد علاقه

نیکی بیشتر از بازی با وسایل بازی دوست داره با آدما ارتباط برقرار کنه دیروز تو پارک وقتی گذاشتمش رو سرسره چشمش به فواره ها افتاد میخواست از پله ها فرار کنه وقتی اومد پایین چشمش جز آب چیزی رو نمیدید از رو چمن و... رد شد که به آب برسه اونقد ذوق زده دستاش رو باز کرده بود و هی آب آب میگفت که فک میکردی که از قحطی اومده کلی هم آب بازی کرد و خیس شد تو حموم یه ظرف آب واسه روز مبادا گذاشتم (گاهی آب قط میشه) راهش اونطرفی بخوره میره دست میکنه توش و میماله به صورت و گردن و بدنش. دیشب ماستی رو آورده بودم بخوره رو میمالید به گردنش اینم یه بازی جدیده بیشتر به آدما نگاه میکنه و سعی میکنه کارهاشون رو تقلید بکنه رفته بودیم جزیره بادی استخر توپ . همش...
23 خرداد 1391

پایان 17ماهگی

عزیزدل مامانی از دیروز(91.3.20) وارد 18 ماهگی شد قشنگه ،جالبه ،هیجان انگیزه ،هر روز تازه تر، نوتر خلاصه که هر روز یه حرف تازه واسه گفتن داره بچه موجودیه که هیچوقت تکراری نمیشه هر روزش با دیروزش فرق داره خوشجالم نیکی رو دارم خوشحالم 17 ماه دارم باهاش زندگی و کیف و حال میکنم روزای بیحوصلگیم سعی میکنم با نیکی باشم تا شاد بودن پرجنب و جوش بودن ساده گرفتن راحت خندیدن رو ازش یاد بگیرم دوسش دارم نه عاشقشم خدایا ازت متشکرم
21 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد