شیطونک من

شیطون شدی دیگه چیکار کنم؟

کسی رو میبینی دنبالش گریه میکنی میخوای باهاش بری یا بمونه پیشت

جایی میریم باز میخوای بمونی و با گریه برمیگردیم

هر چیزی که ربطی به تو نداره و میخوای و اشکت درمیاد و همه رو ناراحت میکنی

گاهی دوست داری لخت بشی و حال میکنی تو زمستون سرما بخوری

یکسره خونه ندایی و بازم گریه میکنی که بری اونجا . باز وقتی من نیستم حرف گوش میدی اما وقتی من رو میبینی انگار بهت مجوز دادن و هر کاری دلت میخواد میکنی و گوشات کیپ میشه

تازگیا یاد گرفتی صندلی کوچیکت رو میذاری زیر پات و میری رو تختمون و بپربپر میکنی

دست از دب و آبو هم که نمیکشی

امیدوارم بزرگ شدی با اینهمه اسباب بازی که برات خریدیم و محلشون نمیدی بازی کنی دلم خوش شه

تلفن هم که از دست تو عاصی شده مهلت نمیدی ببینم کیه زنگ زده فوری گوشی رو برمیداری و میگی ایو سلام بعد هی میگی بیا همه رو به خونمون دعوت میکنی فرقی هم واست نداره که خونه خودمونیم یا جای دیگه هستیم و نباید به تلفن خونه کسی دست بزنی

همه هم واست فامیل و خودی شدن به آقای همسایه میگی سعید

اونروز اومدی تو راهرو و داد میزنی مامان سعید خوابه (آخه یکی نیست بگه به من و تو چه ارتباطی داره مردم تو خونه خودشونم نمیتونن راحت باشن؟)

کلا چند روز هم بود که روزه بودی و فقط شیر میخوردی دیروز اعتصاب غذات رو با آش ندا شکستی و چند قاشقی آش تناول کردی

خلاصه کلام رو بگم که خونه عزیز میریم در عرض چند ساعت اونجا رو میترکونی و همه صداشون درمیاد مجبور میشیم برای نگه داشتن احترام ها زود جال و پلاسمون رو جمع کنیم و به خونه برگردیم

(ولی با همه این اوصاف عاشقتم ملوسک)