جستجوی مهد
این روزا سخت فکر وذهنم مشغوله دنباله یه مهد خوب میگردم
راستش یا هزینه ها خیلی بالاست یا راه دوره یا تعداد بچه ها زیادن یا به دل نمیشینن
میدونم زیاد که بگردی وسواس میشی
با خانم همسایه صحبت کردم اون تو مربی مهدکودکه شاید از هفته آینده ببرم اونجا گفتم روزای اول میخوام یه ساعت بیارمش به مروز ساعتش رو زیاد کنم
دیروز رفتیم در خونشون یه گم با بچه 4 ساله اش بازی کرد فکر کردم اینجوری چهره و حرف زدن خاله فاطمه واسش عادی بشه و تو مهد غریبی نکنه ولی همش صدای گریه نیکی تو گوشم میپیچه که در نبود من گریه میکنه شاید و امیدوارم که این اتفاق نیفته ولی بس که اطرافیان میگن همش تو ذهنم حرفاشون هست
اما بالخره باید این اتفاق بیفته
امیدوارم دوران خوبی رو پشت سر بذاریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی