دغم
دغم ،دغم
دغم اومده (dagham)
نیکی از خواب بیدار شده و اینا رو پشت سر هم تکرار میکنه منم متوجه نمیشم چی میگه
میپرسم داغی؟ نه
تختم ؟ نه
دَ بَ ( پتو ) ؟ نه
پس چی؟
هر چی به ذهنم میاد و نشون میدم و میچرسم اینو میخوای اونو میخوای؟
نیکی هم از اینکه من متوجه نمیشم عصبانیه و هی گریه میکنه و جمله اش رو تکرار میکنه
آخر سر کاشف به عمل میاد که خانم دماغش اومده هر چند دیده نمیشد اما احساس میکرد که دماغش اومده و هی میگفت دغم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی