نیکی ددری
گاهی بچه هایی رو میدیدم که شدیدا به مامانشون وابسته اند اونقدری که نمیذارن مامان از جلو چشمشون دور بشه
دیروز کلی منتظر موندم که بابایی بیاد و من برم بیرون تا نیکی تنها نمونه
بابایی اومد و من حاضر شدم که برم ولی اونقدر نیکی دنبالم گریه کرد و سینه خیز اومد که پشیمون شدم دوباره برگشتم و موندم پیش دخمرم . با خودم فک کردم یعنی اینقدر به من وابسته است؟ چه اشتباهی کردم شاید باید کاری میکردم و کوتاهی کردم
ولی امروز یه اتفاق جالب افتاد اینکه مامان شقایق اومد خونمون بعد از چند دقیقه واسه کاری رفت بیرون جالب بود که باز نیکی دنبال اون راه افتاد فهمیدم که نه باباجون نیکی من ددریه به من وابسته نیست به بیرون وابسته است اگه به من وابسته بود پیش مامان شقایق یا مامان بزرگ و آتوسا نمیموند فقط فهمیده که دارم میرم بیرون گفته منم ببر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی