خاطراتی از مهد
دختر گلم هنوزم وقتی میبرمت مهد باز میام کنارت یه نیم ساعتی میشینم و وقت رفتن میبوسمت و ازت میخوام که دختر خوبی باشی و به حرف مربیت گوش بدی و بعد خداحافظی میکنم اما با همه این اوصاف باز گریه میکنی و میگی نرو دلم رو انگار چنگ میزنی
همیشه بعد از اومدن میرم دفتر و از مانیتور نگات میکنم که بغل مربیت آروم نشستی
بعد از رفتن من بلافاصله ساکت میشی ولی پتوت رو ول نمیکنی
میدونم بعد از چند دقیقه با کلاس وفق پیدا میکنی و بازی میکنی چون وقت برگشتنم از مانیتور تماشات میکنم و صدای خنده و بدو بدوت رو میشنوم و دلم قنج میره
برات آرزوی سلامتی و شادی میکنم
دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی