نیکی شیطون
دیروز اومدم دنبالت فهمیدم مدیرتون برداشته پتوت رو شسته
الهی بگردم چقدر انتظار کشیدی تا پتوی خیست رو بغل کردی همه لباسات خیس شده بودن
کلی با مدیرتون دعوا کردم دعوا نه بحث که چرا اینکار رو کردن همش میگفت پتوش رو میکشه زمین کثیف شده بود شستیم بچه مریض نشه
من نمیدونم به اونا چه مربوطه. میدونم نیتشون خیر بوده اما اشک تو رو در آوردن دیگه
بعد از این همون ساعت 1 میام دنبالت
دوست داشتم به مهد عادت کنی و برات محیط خوب و شیرینی باشه
اما تو بیشتر به مربی عادت میکنی تا به محیط. به مربی ساعت بعد از ظهر واکنش خوبی نداری پیشش میومنی اما موقع تعویض مربی ها گریه میکنی که خاله ساناز پیشت بمونه
منم نمیخوام تو اذیت بشی شاید یه مدت دیگه بزرگتر که بشی راحت تر این موضوع ها رو قبول کنی
به هرحال فعلا 9تا 1 میری مهد (البته اگه زود بیدار شی)
---------------------------------
شب تو جات دوباره بارون اومده بود صبح ساعت 5 یواشکی پتوت رو شستم که بیدار شدی تمیز باشه
ولی نمیدونم چه حسی داری 5.5 بیدار شدی و دنبال پتوت میگشتی مجبور شدم خیس خیس بهت تحویل بدم دوباره خوابت برد و من برش داشتم و این قضیه تکرار شد
دبگه چه کنیم هی من میبردمش رو بند پهنش میکردم و تو بهونه میکردی و من میاوردمش هنوز رو بنده و خشک نشده ولی فعلا نیم ساعتی هست که بیدار نشدی