نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

عشق زندگی

پیشی

1391/2/15 10:48
نویسنده : آرزو
988 بازدید
اشتراک گذاری

5شنبه صبح یه دسر خوشمزه با شیر و خامه و بیسکوییت و مغز ها درست کردم که واسه بهاره ببرم

بهاره دختر 3 ساله همسایمونه که 10 روز پیش به خاطر برخورد سنگ به سرش جمجمه اش رو عمل کردن

الان خدا رو شکر حالش خیلی خوبه چند بار بهش سر زدیم و چیزایی رو که دوست داره واسش بردیم

5شنبه هم شال و کلاه کردیم چون دستم پر بود جلو میرفتم و به نیکی گفتم باهام بیاد تو راهرو یه گربه نشسته بود و زل زده بود گاهی هم میو میو میکرد از کنارش رد شدم  و اون بدون هیچ ترسی تکون نخورد آسانسور رو که زدم دیدم نیکی نیست برگشتم دیدم نیکی ایستاده گربه رو ناز میکنه گربه هم خودشو لوس میکنه و به پای نیکی میماله اول خواستم عکس بگیرم گفتم نکنه گربه بترسه و چنگ بندازه بعد گفتم نکنه موهای گربه نیکی رو مریض کنه ترسیدم و پیش کردم گربه تکون نخورد نیکی و گربه هر دو میو میکردن انگار با هم حرف میزدن نمیدونم چرا ترسم زیاد شد وقتی 2-3 باز پیش کردم و نرفت فوری از پشت نیکی رو بغل کردم

واسم جالب بود که روح قشنگ و پاک این بچه چه ارتباط عمیق و قشنگی با گربه (که گاهی همه رو میترسونه) برقرار کرده

کاش این روح عمیق و دوست داشتنی با بزرگ شدنش از بین نره ای کاش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابای ملیسا
15 اردیبهشت 91 11:41
سلام . باز هم مثل همیشه زیبا و قشنگ نوشتید. وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدیدش به روز شد . لطفا نظر هم بدید . ممنونم .
مسافران آسمانی
17 اردیبهشت 91 10:18
وای چه شجاعتی داره این وروجک...
من بودم از ترس پس میفتادم...انقدر از این جک و جونورا میترسم...
گربه باهاش ارتباط برقرار کرد برای اینکه ترس رو تو نگاه نیکی ندیده و اینکه حیوانات بر عکس تصور ما محبت رو درک میکنن...
انشاالله همیشه روح صیقل خورده و پاک با نیکی جونم همراه باشه تا همیشه...


مرسی عزیزم قیافه منو میدیدی از ترس نمیتونستن برم نیکی رو بغل کنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد