ماجراهای نیکی کوچولو
عاشق تولده همش کبریت نشون میده که روشن کنیم و اون فوت کنه آخرش ولسش شمع روشن کردیم با شیرینی که دایی بهزاد واسه روز معلم واسه عزیز خریده بود جشن گرفتیم
هم تسبیح و هم گوشی ( که واسه نیکی معنی نانا میده)
تعمیرکار کوچک
بابایی از پشت یه کم با تلوزیون ور رفت دیگه نیکی ول کن نبود یه پیچ گوشتی گرفته بود دستش و میخواست بره پشت تلوزیون . کلی کلنجار رفتیم تا یادش رفت آخرش رفت یه سوراخی تو در پیدا کرد(که خودش با کلید درست کرده بود)و اونجا دلش رو خالی کرد
خوشحالی از نوع نیکی
دقت کردی تلفن رفته اون بالاها؟ از دست نیکی خانم
کریر رو از تو ماشین آوردیم خونه و کلی نیکی باهاش بازی کرد
وقتی نیکی یاد بچگیاش میفته
این حالتیه که همیشه با دیدن پتوش بهش دست میده
آخه این چجور خوابیدنه؟ من بهش میگم قنبل(با ضمه رو ق)
اگه گفتی اینجا چی شده؟ یه دریا شربت آلبالو
که تو 3پست قبل نوشته بودم حالا این یه قسمتیشه وقتی وسایل رو برداشتم دیدم تمام موکت زیرش و زیر کابینت پر شربته
اینم نیکی خوشحال بعد از اتمام کارش
در کابینت رو داشته باش
در انتظار غذا. زود باشید دیگه!!!!