تَبَیِّد (بر وزن تولد)
22آذر تولد خاله آتوساست تولدت مبارک
به همین مناسبت ما رو دعوت کرد به سفره خانه سنتی ما هم مشرف شدیم و کلی خوردنی و جشن و سر و صدا کردیم
نیکی هم که یه وقت کفش میپوشید یه وقت نمیپوشید و تو سالن رژه میرفت و کلی با گوشی مریم (دوست آتوسا )حال کرد و برگشتنی هم با کلی ترفند و گریه و جایگزینیش با گوشی دایی امید ازش گرفتیم
خیلی خوش گذشت
اینم از طرف نیکی به تنها خاله اش
خاله جون ممنون که گاهی با صبوری جواب شلوغ کاریهام رو میدی
و هر وقت میام خونتون رو به هم میریزم ، وسایل رو برمیدارم لوازم آرایشت رو خراب میکنم تل هات رو میشکونم و خلاصه با یه سری کارا که خودم فکر میکنم خیلی قشنگ و شیرینن( اما نمیدونم چرا تو رو عصبانی میکنه ) سرتون رو گرم میکنم
امیدوارم کمتر عصبانی بشی و بیشتر از با هم بودن لذت ببریم آخه میدونی چند روز دیگه من بزرگ میشم و هی میخوای بگی چه زود گذشت یادش بخیر خوب همین الان قدرشون رو بدون دیگه
منم سعی میکنم هر روز یه شیرین کاری یاد بگیرم تا تو رو خوشحال کنم با این کارام میخوام بگم که خیلی دوستت دارم ندیدی پشت تلفن همش میگم " آده بیا " میخوام که پیشم باشی و با هم بازی کنیم
هر وقت هم که حوصله ام تو خونه سر میره مامانم هی میگه خاله رو صدا کن ،بیاد یا الان میخوایم بریم پیش خاله
من که دقیق نمیدونم چند سالته خیلی هم مهم نیست مهم اینه که با من بیشتر بازی کنی
ولی تولدت خیلی خیلی مبارکه
ایشاله همیشه سلامت و شاد باشی
دوستت دارم خاله مهربونم اندازه دَبَ خودم