تحویل حال مادرانه
فک کنم این احساس مادرانه رو هر مادری به مرور یاد میگیره
برگرفته از وبلاگ روزهای مادرانه(مینویسم تا یادم بماند)
وقتی بچه نداشتم، تصورم در مورد تربیت بچه خیلی تخیلی بود. فکر میکردم بچه یک لوح سفید است که قرار است ما رویش نقاشی کنیم. یا یک تکه گِل بیشکل که قرار است به دستان پرتوان ما کاسه و کوزهای از تویش دربیاید.
مدتی که از تولد نرگس گذشت، فهمیدم تا چه حد اشتباه میکردم. بچهها موجوداتی کاملاند با شخصیتی منحصر به فرد. کاسه و کوزهای که شکل و طرح و رنگ دارد و تربیت حداکثر میتواند آن را یک جای خوب در سفره بنشاند.
حالا که مدتی گذشته، حالا که مریم را هم دارم، فکر میکنم حتی تصور قبلیام هم بیخود بوده. بچهها همه چیزشان کامل است. شخصیتشان، رنگشان، جایشان. سفره پهن شده و همه چیز در جای خودش است. فقط منم که ایستادهام و دور سفره دارم میچرخم. من باید یک جای خوب برای خودم پیدا کنم. جایی که دستم به همه چیز برسد و ظرفهای گلمنگلی سفره را خوب ببینم.
تازه دارم میفهمم که مادری اصلا تربیت کردن بچهها نیست؛ تربیت کردن خودم است. بزرگ شدن خودم، رشد خودم، تقوای خودم است. اگر جایی چیزی خراب است، این منم که باید بلند شوم و یک سوی دیگر سفره بنشینم. این منم که باید عوض شوم. تربیت شوم. امسال برای خودم «حول حالنا الی احسن الحال» را خواندم. بلند.
پیشنهاد مادرانه: یک فهرست بنویسیم از مشکلاتی که با بچهمان داریم. بدغذاست؟ بیادب است؟ نقنقو است؟ بدخواب است؟... این فهرست مشکلات منِ مادر است. از امروز خودم را درست میکنم. من امسال میخواهم ساعت خوابم را درست کنم، برنامه غذایم را منظم کنم، داد نزنم، نق نزنم، حرف زشت نزنم، بیشتر بازی کنم. شما چطور؟