نمایشگاه
نمایشگاه شنبه 23شهریور:بابا مرخصی گرفته استراحت کنه اما من پیشنهاد میدم بریم نمایشگاه مادر و کودک
بابا قبول میکنه بعد صبحونه میریم دکتر چرا؟ واسه اینکه نیکی سرفه میکنه میگه گلوش چرک نداره ولی گوشش ملتهبه داروهاش رو میگیریم و میریم
نمایشگاه پر از آدم پر از بچه و اسباب بازی و تخت و کمد قیمت که میکنی همه رو باید با لبخند جواب بدی زورمون به هیچکدوم نمیرسه یه چند تیکه لباس نوزادی میخریم و میریم پیش دایی امید که تو سالن آمزشی غرفه دارن
نیکی خیلی ذوق زده است با دایی میرن دور میزنن بستنی میخرن و میچرخن
کفش پای نیکی رو زده پابرهنه میدوه کف سالن موکت شده است و من بیخیال ولی 3 نفر بهم تذکر میدن ا چرا این بچه کفش نداره ؟ منم لبخند میزنم که خب نداره دیگه حوصله بحث با اینجور آدما رو ندارم
از کل نمایشگاه یه بادبادک و یه کتاب که جایزه تست بینایی سنجی بود نسیب نیکی میشه
بازم پارسال که اومدیم کلی خرید کردیم اما امسال...
اینم عکس نیکی با دایی البته نیکی تا فهمید عکسه نذاشت صورت خوشگلش بیفته
اینم نیکی تو غرفه دایی امیدش مشغول خوندن کتاب جایزه اش
بدون جوراب کفش پوشیده بود پاش زخم شد . تو کل نمایشگاه بدون کفش میگشت بیشتر بچه ها که میدیدنش به ماماناشون نشون میدادن و مامانشون به من تذکر میدادن ( اینجا ایرانه همه چی به همه مربوط میشه
)
