نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

عشق زندگی

دندون نیکی

1394/3/10 8:53
نویسنده : آرزو
706 بازدید
اشتراک گذاری

صبح که میشه این بچه ها انگار تو جهنم هستن و میخوان فرار کنن کافیه من برای کاری در خونه رو باز کنم دیگه نمیتونم این دو تا ووروجک رو بیارم تو خونه

ماشاله پر انرژی و پر جنب و جوش از کار خونه و خودم باید بزنم دنبالشون راه بیفتم تو راهروی طبقات

نیکی خیلی علاقه داره خوش تیپ باشه و وسایلش رو به دوستاش نشون بده و هر کاری میکنم بالاخره قایمکی هم که شده وسایلش رو میبره بیرون

اونروز با کفشای رو فرشی رفته بود بیرون خیلی بهش گفتم که هر کفشی واسه یه جا مناسبه گوش نمیده که نمیده

من کارهام رو کردم و غذام رو گذاشتم خونه رو مرتب کردم در همه این مدت هم هی بهشون سر میزدم نیکان اومد خونه دستش خوراکی دادم و از اونجایی که نیکان تک خور نیست و هر چیزی رو میخواد با آبجیش شریک باشه خوراکی نیکی رو گرفتیم دستمون و چادر به سر اومدیم دمپایی بپوشیم که بریم سراغ نیکی که صدای گریه نیکی بلند شد گفتم شاید باز با دوستاش دعواشون شده دیدم با مامان درسا اومدن در خونمون

سرم گیج رفت وقتی نیکی رو دیدم پیرهن سفیدی که تنش بود قرمز بود صورت و دماغ و دهنش غرق در خون بود فکر کردم که دماغش شکسته

مامان درسا گفت از پله خورده زمین و دندونش لق شده

صورتش رو شستم لباسش رو عوض کردم نیکان رو دادم بغل مامان درسا و رفتیم بیرون

حالا گریه نیکی جنسش فرق میکرد ترس از دندونپزشکی داشت و میگفت مامان خوب شدم بریم خونه

با کلی بغض براش توضیح میدادم که باید بریم

اونجا تو بیمارستان خیلی معطل شدیم تا عکس گرفت و پرونده تکمیلکردیم و دکتر نگاه کرد با نگاه اول گفت دندون شیریه باید کشیده بشه

ای بابا این تازه 4 سالشه تا دندون اصلیش در بیاد 3 سال مونده کاریش نمیشه کرد گفت نه وقت میذارم واسه پس فردا بیا

با بغض برگشتم ساعت 4 بعداز ظهر بود و ناهار نخورده بودیم و از شدت ناراحتی سرگیجه داشتم

با باباش حرف زدم که باز بریم یه دکتر دیگه نظر بده

عصر دو جا بردیم که یکیش گفت بذارید باشه تا ببینیم چه اتفاقی واسش پیش میاد ممکنه خودش رو بگیره نیاز به کشیدن نباشه ممکنه عفونت کنه و عصب کشی کنیم ولی دندون رو نگه داریم خلاصه چرک خشک کن داد و گفت آب نمک قرقره کنه تا دو هفته آبکی غذا بخوره تا تکلیفش معلوم شه

با خوشحالی برگشتیم

یه خرده این چند روز اذیت شدیم ولی خوشحالم که دندونش سرجاش موند

گفتم شاید یه تلنگری باشه واسه نیکی ولی روزای بد زود فراموش شد و واسه نیکی و من روز از نو و روزی از نو

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد