آراد و بچه ها
دیروز جمعه بود بابام یه کم حالش بد بود ویروس اومده و کل خوانواده یکی یکی درگیر شدن
هفته پیش هم بچه های من درگیر بودن همش حالت تهوع داشتن
نیکیان بالا میاورد مات نگاه میکرد ولی نیکی میترسید و گریه میکرد کلی دستمال و سطل و .. پیشش گذاشته بودم از ترس مثلا میخواست به من نزدیک باشه میچسبید بهم و با لباس من خودشو پاک میکرد
دیروز چون بابام حوصله نداشت نرفتیم اونجا بچه ها حوصله شون سر رفته بود زنگ زدم با معصومه رفتیم پارک پلیس
خیلی خوب بود بچه ها زیاد بازی کردن چشمک گرفتیم یه کم سر پشمک دعوا کردن آخرشم آراد پشمکش رو ریخت زمین و نخورد با نیکان پفک هندی گرفتن خوردن و سوار چرخ وفلک قدیمی ها شدن
یاد بچگیم افتادم که نزدیک خونه دایی مامانم یکی بود سوار میشدیم
خدا رو شکر خوش گذشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی