لباسشویی
دیروز مامانم زنگ زده میگه چقدر دنبال کرم دست و صورت گشتیم تو خونه اگه گفتی کجا پیداش کردیم میگم نمیدونم. میگه تو ماشین لباسشویی. لیوان و قاشق و وسایل دیگه هم توش بود
دیگه اونجا شده انبار مهمات .
تو آشپزخونه مامانم یه راه آب هست یه مدت هرچی گم میشد اونجا پیدا میشد نیکی هرچی که فکرش رو بکنی رو به زور میچپوند اونجا یه بارم دستش گیر کرد حالا یه جای بزرگتر و بهتر پیدا کرده به اسم ماشین لباسشویی
اینم یه صحنه از ماشین لباسشویی خودمون
این خرگوش کوچولو رو که اینجا میبینید در حال به هم ریختن وسایل باباشه
از خنده اش معلومه نه؟ میخواد چیزی بهش نگیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی