قصه من و بچه ها
دارم به نیکان شیر میدم ، نیکی یادش میفته آب میخواد ، جیش داره، موهاش شونه میخواد ، دستش به اتابش (کتابش) نمیرسه ، دستش کثیف شده میخواد بشوره ، ...
وقتی شیر خوردن نیکان تموم میشه همه کارای نیکی هم تموم میشه
______________
امروز لباسای نیکان رو عوض کردم دارم پوشکش میکنم نیکی میگه اونو نه منو پوشک کن
براش قصه میگم که پوشک واسه نی نیاست راضی نمیشه
ناچار میشم نیکی رو هم پوشک میکنم . خوشحال واسه خودش میپلکه
باباش داره میره بیرون نیکی میگه منم ببر میگه برو لباس بپوش بعد جلوی حموم واستاده صدا میکنه آخه پوشک دارم نمیتونم جیش کنم
___________
نیکی چادر سر کرده داره نماز میخونه
زودی دوربین رو میارم تا فیلم بگیرم نمازش رو ول میکنه میاد میگه منم ببینم
__________
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی