آدم های متفاوت خانه ما

ما یک خانواده 4 نفری هستیم با انواع و اقسام سلیقه ها در نوع پوشش و خوردن و خوابیدن و مابقی زندگی

کلا در خونه ما همه با هم متفاوتن من نمیدونم چه سریه که ما رو در کنار هم نگه داشته

بابا داوود خیلی به فست فود و غذاهای صنعتی علاقه داره بادمجون  و کله پاچه و گوشت و مخصوصا گوسفندی چربی دار و... دوست نداره استنبولی و عدس پلو و اینجور غذاهای پلویی رو هر چند ماه یه وعده میخوره

من برعکس بابایی همه چی میخورم و کلا غذا دوست دارم و از سفره ایرانی و سالم لذت میبرم

نیکی کم غذا و بیشتر اوقات بدغذاست بیشتر برنج ساده با ماست میل میفرمایند

نیکان فعلا در ریف شیرخواران طبقه بندی میشه و شیره وجود مامان جونش رو میل میکنن غذا و سوپ هم اگه باب میلشون باشه میخورن تا حدی

----

بابا داوود تو خوابیدن معرکه است خیلی دلم میخواست مثل اون باشم هر زمان اراده کنه در آرامش کامل میخوابه یعنی چشم رو هم نذاشته خوابه حالا هر زمان از روز یا شب که میخواد باشه حالا اراده کنه نخوابه هم همونجوره که نمیخوابه ولی کم پیش میاد مثلا مواقعی که مسابقات جام جهانی یا المپیک باشه

نیکی حرف میزنه میزنه میزنه میزنه میزنه میزنه بعد پتوش رو میکشه تا نزدیک صورتش که یه قسمتی از پتو با صورتش در ارتباط باشه انگشت شصتش رو میخوره تا بخوابه

نیکان وول میخوره میخوره میخوره در حین وول خوردن شیر میخوره میخوره میخوره تا مست میشه و بیهوش

من قدیم قدیما خواب سنگینی داشتم یادش بخیر سر شب 8 نهایتا 9 شب خواب در حد کما که یادمه یه روز تو خونه تنها بودم مامانم اینا مونده بودن پشت در طفلیا چقدر زنگ زده بودن و من متوجه نشده بودم آخرش با پیچ گوشتی در رو باز کرده بودن اومده بودن تو خونه

اما الان تقریبا باید به زور همه کارا رو بکنم مثلا شیر نیکی رو گرم کنم عسل بریزم با یه لیوان آب یخچال بذارم کنار دستش و جاش رو مرتب کنم بعد برم به نیکان که شیر میدم خودمم از هوش میرم ولی خوابم فقط یکی دو ساعت اوله که خوبه نمیفهمم بعدش یا بیدار میشم به بچه ها سر میزنم یا خوابم سبکه که گاهی بچه ها چند بار صدام میکنن و اوامرشون رو تفویض میکنن