تولد 4 سالگی امیرعلی
تولد امیرعلی ما رو دعوت کردن من موندم دوتاشون رو چجوری ببرم نیکان ساکته و علاقه به جشن داره خیلی دوس دارم ببرمش نیکی هم رابطه اش با بچه ها خوبه و خب امیرعلی هم همسنشه دوست دارم باشه تو جشن و کنار همسناش اما یه کم غرغر میکنه و ...
در هر صورت دوتاییشون تک تک خوبن اما با هم که بیفتن من حریفشون نمیشم
مامانم مثل همیشه به فریادم رسید و گفت نیکان رو بیار نگه دارم با دوتاشون نمیتونی بری
حاضرشون کردم نیکی به نیکان میگه تو رو میبریم خونه عزیز من و مامان یه جایی میریم نمیتونم بگم ولی تو میری بهت خیلی خوش بگذره
خلاصه رسوندیمش و ما هم رفتیم تولد و برعکس تصورم نیکی خیلی خوب بود اصلا اذیتم نکرد نق نزد و کلی بازی کرد اومدنی کفشاشو با سوفیا عوض کرد و بعد پشیمون شد میگفت کفشاشو بده من ببرم خونمون فردا ببریم بهش یدیم سوفیا رو مامانش بغل کنه
با کلی حرف و قربون صدقه پایین بلوک کفشای سوفی رو پسش دادیم و برگشتیم
ولی از ته دلم خوشحال بودم یه نهمونی تو این چند ساله بی دغدغه رفتم
کلی ذوقیدم که نیکی (یه کم ) بزرگ شده
هر جند برگشتیم خونه تو راهرو شرو کرد به بازی با هانیه و همش نوهای اونو میکشید و جیغش رو در میاورد
ولی خوشحالم
بووووس برای نیکی گلم