نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

عشق زندگی

این روزا چی میگذره

دختر قشنگم باهوش من که هرچیزیو میپرسی و زود تکرار میکنی شدی عین طوطی شیرین زبون من همین شیرین کاریات دلمو واست میلرزونه خوشگلم این چند روز آلودگی هوا زیاد شده و مدارس و اداره ها رو تعطیل کردن 2شنبه میخواستیم بریم کلاس ولی بابایی گفت هوا آلوده است بیرون نبرش منم گوش دادم و خونه موندیم بماند که تو خونه بند نمیشی و یه سره لباسات رو میریزی زمین و میاریشون و میگی دد زنگ زدم به عسل و کلی باهاش حرف زدی و الکی هی تعریف میکنی و میخندی اونروز هم رفته بودیم بیرون هی با خودت تکرار میکردی نیکی بیا نیکی بیا و کلی باعث شدی مامانی بخنده دندون باباجان هم چند هفته پیش شکست و رفت دکتر و درستش کرد ولی حالا هی دندون نشون میدی و میگی ششست با حالت خیلی حیر...
15 آذر 1391

دستش به دستگیره در میرسه

و....... بیچاره مون کرده بسکه در رو باز و بسته میکنه و امان از وقتی یه نفر خواب باشه رسما دیوانه میشه از صدای در کلا فک کنم یه زمینه وسواس هم از بابش به ارث برده حالا این در مورد در اعمال میکنه هر دری رو میبینه بازه میبنده و معمولا اگه بریم تو یه اتاق و در رو ببندیم خوشش نمیاد فعلا شده دربان هر کسی هر جا میخواد بره در رو براش باز و بسته میکنه در بزنن ایشون باید در رو باز کنن (این در مورد موبایل و تلفن هم هست که تا هرکدوم زنگ میخوره میدوه و میگه ایشی یعنی گوشی و دستش برسه میاره میده به صاحبش گاهی هم نمیده و دوست داره خودش حرف بزنه) ...
12 آذر 1391

فرهنگ لغت در 22ماه و ...روز

انا = انار دسّه = دسته لژ = رژ عدیش = عزیز عزی = عزیزی(بابام رو جدیدا اینجور صدا میکنه) آسا = آتوسا عس = عسل باژی = بازی مامایی بیا = اینم که ورد زبونشه و هی میگه مامانی بیا چخ منه = چرخ منه (مثل اینکه داره کم کم 2کلمه ای و 3کلمه ای رو هم یاد میگیره) داوو = داوود جیبش = کیف جیو = جیب آدا ( و گاهی هم فادا یا فاطا)= فاطمه بَیا = بهار ( اسم دختر همسایمون) مایی = ماهی(که خیلی دوست داره) مُغ = مرغ خلاصه کم کم تو حرف زدن داره راه میفته و کلمه ها رو هم آوایی میکنه فک کنم بعدا تبدیل به یه رادیوی 24 ساعته بشه
11 آذر 1391

نَمَ

براش پسته دون کردم دکتر گفته پودرش رو بریز رو غذاش اشتهاش باز شه همه  رو خورد حالا انجیر خشک رو پودر کرم ریختم تو نمکدون به اسم نمک میذارم جلوش و هی میریزه و میگه نَمَ نَمَ (یه کمی هم قاطی شیرخشکش کردم و میدم میل میفرمایند)
10 آذر 1391

قرص

خاله آتو سرما  خورده و قرص میخوره نیکی نگاه میکنه و اونم میخواد با خاله اش همدردی کنه و قرص بخوره و به هیچ صراطی هم مستقیم نیست که نخوره عزیز میبرتش آشپزخونه یه ذره پنیر رو گلوله میکنه و میذاره دهن نیکی و میگه قرصه قورت بده نیکی لیوارن آب دستشه چشماش رو میبنده و قورت میده و آب میخوره بازم میخواد و بعد ز اینکه از خوردن قرصای پنیری سیر میشه میا و واسه ما تعریف میکنه که قرص خورده با چشمای بسته هم روش آب خورده
10 آذر 1391

کلاس

جلسه است که دارم میبرمش کلاس من که خیلی ذوقش رو دارم مخصوصا وقتی تو خونه میبینم حرکات تو کلاس رو تکرار میکنه اما واقعا حرکاتش عجیب و غریبه وقتی شعر میخونن بغل منه و میگه بریم اما وقتی نوبت جمع کردن وسایل میشه اولین نفره که کمک میکنه وقتی سفره یه بار مصرف میندازن که بچه ها غذا بخورن به بچه ها یه تیکه چسب کاغذی میدن که روی سفره جلوی خودشون بچسبونن که سفره تکون نخوره و جالب اینجاست که همه بچه ها عاشق اینکارن و نیکی خیلی دوست داره و همیشه 3 تا چسب میگیره میبرمش دستشویی تا دستاش رو بشورم چون با مداد شمعی نقاشی کشیدن و میخوان الان غذا بخورن تو دستشویی یه روشویی مخصوص بچه هاست که نیکی با ذوق دستاش رو میشوره و ازش دل نمیکنه یه کم صبر میکنم و م...
7 آذر 1391

بازی های مورد علاقه نیکی که تو کلاس انجام میدن

رولی پولی    دستا رو چشا(همه دستا رو چشم) رولی پولی    دستا رو دماغ(همه دستا رو دماغ) ... این بازی رو خیلی دوست داره دستها رو مثل قرقره دور هم میچرخونن و این شعر رو میخونن و اسم اعضای بدن رو میگن _______________________________ کلاغه میگه غار غار سفره قلمکار کار نیکی (و دونه دونه اسم بچه ها رو میبرن) میره سرکار (دست رو به نشونه نه تکون میدن و میگن) نه حالا زوده نه حالا زوده _____________________________ ما گلیم ما سنبلیم ما بچه های بلبلیم باز میشیم بسته میشیم باز میشیم بسته میشیم اگر به ما آب ندهن اینجوری میشیم اینجوری میشیم(کنار گوشا دست میزنن) پر پر میشیم خشک میشیم میریزیم...
7 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد