شنبه عصر راهی شمال شهر چالوس شدیم من و عزیزجون،زهراخاله وعسل و خاله آتو ،خانم لک(همکار خاله) و زندایی فرزانه شب رسیدیم تقریبا 3 روز و 3 شب بودیم رفتیم ویلای مدیر خاله . خیلی هوا عالی بود و همه چی فراهم بود تو حیاط هم یه استخر بادی بزرگ بود که پرآبش کرده بودیم و کلی با عسل توش آب بازی کردی خیلی خیلی خوش گذشت ولی تنها چیزی که اذیتم کرد این بود که اصلا غذا نخوردی و از بدغذایی بداخلاق و بی حوصله میشدی ولی خوب شن بازی و آب بازی کردی حسابی هم شلوغ کاری کردی علی رغم اینکه همه مراقبت بودن و تا رسیدیم تمام وسایل و تزیینات رو جمع کردیم ولی باز ماشاله خیلی شیطون شدی و از پست بر نمیومدیم خونه دوبلکس بود و ساعتی یه بار از پله بالا و پایین میرفتی&...